مهرساممهرسام، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 27 روز سن داره

عشق من و بابایی

هفته 33 من و پسرم

سلام عشق مامان خوبی عزیز دلم؟؟ البته می تونم بگم خدا رو شکر حالت خوبه برا اینکه 9 آذر رفتیم سونو گرافی و عشقمو دیدم و تازه برات سی دی سونوگرافی رو هم از آقای دکتر گرفتم هر روز با بابایی نگا میکنیم و کلی ذوقت میکنیم خدا رو شکر همه چی خوب بود وزن گل پسرم هم 2150 گرم بود که خدا رو شکر همه چی خوبه عزیزم دیگه صورتت کامل میشد دید خیلی نازی الهی قربونت برم من دوباره 11 آذرم رفتم بهداشت و اونجا هم همه چی رو بررسی کردن و خدا رو شکر همه چی خوب بود ان شالله به کمک و امید خدا هفته های باقیمونده رو هم میگذرونیم   امروزم که دارم برا گل پسرم مینویسم 13 آذر ماهه و تولد مامانه ان شالله سال دیگه با هم جشن میگیریم الهی قربرونت برم هرچ...
13 آذر 1392

هفته 32 و قسمت دوم وسیله های عزیزم

گل قشنگم سلام هفته 32 هم گذشت و خوشبختانه این هفته یکم حالم بهتر بود و استرسم کمتر خدا رو هزار مرتبه شکر میکنم امیدوارم مدت باقیمانده رو هم به سلامت بگذرونیم عزیز دل مامان دعا یادت نره هم برا کسانی که منتظر نی نی هستن هم اونایی که منتظرن نی نی هاشون تا بیان تو بغلشون عشقم بیصبرانه منتظرتم تا بیای تو بغلم خداجونم این مدتم به سلامتی بگذره و من پسرم رو با تمام وجودم لمس کنم و اما سری دوم وسیله ها ی عشق مامان و بابا... عزیزم تو این قسمت یه سری لباساتو میذارم بقیه اونام باشه برا قسمت سوم                    ...
5 آذر 1392

وسیله های عزیز دلممممممممم(قسمت اول)

سلام عشق مامان خوبی عزیز دلم الهی قربونت برم که دلم غش میره وقتی وسیله هاتو میبینم ان شالله به سلامتی ازشون استفاده کنی عزیز مامان و بابا   هر چقدر منتظر موندم مادر از سفر برگرده نیومد منم گفتم بذار عکس وسیله هاتو بذارم تا ان شالله بعدا اتاقت کامل شد اونم بذارم   امروز بابایی برات کلی زحمت کشیده  همه عکسا رو بابایی گرفته و تا حدی کمدو تختم جای خودش قرار دادیم منظورم اینه که من مهندس ناظر بودم و بابایی همه کارا رو انجام داد حالا برات عکسایی که این سری گرفتم رو میذارم تا بریم قسمت بعدییییییییییی خدا جونم ازت می خوام که مواظب پسرم باشه و ان شالله صحیح و سالم و صالح بیای بغل من و بابا   عزیزم این اس...
28 آبان 1392

هفته31 من و گل پسرم

سلام تمام وجودم خوبی عزیز دل مامان؟؟؟؟؟؟؟؟؟ به سلامتی هفته 31 رو هم گذروندیم هر چند مامان خیلی داره روزای سختی رو میگذرونه و این دردا خیلی اذیتش میکنه اما هزار بارم گفتم اینا رو تحمل میکنم فقط تو خوب باش همینو از خدا می خوام   عزیز دلم خیلی دلم می خواد اتاقت رو بچینم اما مادر (مامان بابایی)رفته خونه عمه نیستش و هر هفته میگه هفته دیگه میام اما نمیاد منم میگم بذار نزدیک اومدنش باشه که وسیله هات کمتر گرد و خاک بگیره الهی قربونت برم من تازشم بلا خره پرده هامونم نصب کردن و اتاق تو عزیز دلم هم خوشکل شد خیلی ناراحت بودم اگه می خواست اونجوری باشه   دیشبم رفتیم با مامان جون دوباره کلی خرید کردیم اصلا یه چ...
27 آبان 1392

هفته 30 ...........................

السلام علیک یا ابا عبدالله سلام عزیز دلم هفته 30 رو هم  به سلامتی با خواست خدا گذروندیم اما این هفته یکم سخت گذشت برا این که مامانی حسابی دل دردش جدی شده  و داره دارو می خوره متاسفانه عفونت ادرای هم متوسط بود و برا اونم دارو می خورم و کلی درد دارم حالا اینو بگم که تازگیا کمر درد و پهلو درد شدیدم اضافه شده دیشب به خاطر پهلو درد تا صبح نخوابیدم و کلی گریه کردم اصلا قابل تحمل نبود تا حدی که می خواستیم بریم بیمارستان اما بازم گفتم نرم بیمارستان بهتره عزیزم ان شالله شنبه دوباره باید برم پیش دکتر خودم دعا کن چیزی نباشه همش میترسم سنگ کلیه داشته باشم آخه قبلنا دوبار سابقه شو داشتم حالا برا همین نگرانم ...
22 آبان 1392

هفته 29 من و عزیز دلممممممممممممممممم

سلام زندگی من خوبی عزیز دلم ان شالله که حالت کامل خوب باشه عزیز دلم به سلامتی یه هفته دیگه رو هم گذروندیم هرچند این هفته یکم مامانی استرس داشت اما به سلامتی گذشت گلم یکم حالم خوب نیست دوباره صبح ها که بیدار میشم حالت تهوع بدی دارم یکی دو بارم حالم بد میشه و مجبور شدم دوباره آزمایش بدم خوشبختانه همه چی نرماله حالا برا چی حالت تهوع دارم نمی دونم حالا حالت تهوع رو میشه تحمل کرد اما یکم دل درد داشتم که امروز قراره برم دکتر ان شالله که اینم طبیعی باشه پسر خوشکلم راستی عزیز دلم تو این هفته که هستی ماه محرم کد لوگوهای سه گوشه هم شروع میشه عزیز دلم از خدا و امام حسین بخواه به سلامت به دنیا بیای تا ان شالله از سال آینده...
14 آبان 1392

ماجرا های هفته 28 و شروع یه هفته دیگه

سلام زندگی من الهی قربونت برم امروز هفته 29 شروع میشه و از خدا ممنونم به خاطر همه لطف هایی  که در حق من  داره عزیزم دیگه به راحتی حرکت کردنت رو حس میکنم دیروزم رفته مرکز بهداشت و صدای قلبتو شنیدم وقتی صدای قلبتو میشنوم خیالم حسابی راحت میشه و کلی ذوق مرگ میشمممممم اگه یه روز یکم کمتر حرکت کنی میمیرم و زنده میشم تازه بعضی وقتا سک سکه هم میکنی الهی مامان قربونت بره اونم متوجه میشم یه جوریه مثل نبض زدنه عزیزم تو این هفته با مامان جون وبابایی و بابا حمید رفتیم اصفهان و برات کلی خرید کردیم خدا روشکر همه چی خوب بود گلم سعی کردم هر چی لازم داری رو برات بخرم اما زیاده روی هم نکردم میدونم بعضی چیزا اصلا لازم ن...
6 آبان 1392

هفته 27

سلام عشق و زندگی من، سلام امیدم ... خوبی عزیز دلم؟ عزیزم خدا رو هزار مرتبه شکر یه هفته دیگرو هم به سلامتی گذروندیم و یه هفته جدید رو پیش رو داریم ان شالله خدا کمکمون میکنه و هفته های باقی مونده رو هم به سلامتی میگذرونیم امروز با بابایی رفتیم آزمایشگاه برای آزمایشای نوبت دوم اما خانومه گفت چون یکم دیر اومدین و این آزمایش سه نوبت باید تکرار شه الان اذیت میشی چون باید ناشتا باشی بهمون گفت 5 شنبه ساعت 7 اونجا باشیم که ان شالله تا 10 تموم شه امیدوارم همه چی خوب باشه   گلم دیشب خونه مامان جون بودیم خاله سمیرا هم اومده بود از دانشگاه و کلی از رشتش حرف زد نمی دونم چی گفت که وقتی اومدیم خونه بابایت گیر داده میگه امسال من با...
23 مهر 1392

هفته 26

سلام عشق و زندگیم خوبی مامان جون خدا جونم شکرت که به من تو زندگی امید دادی گل خوشکلم الان 26 هفته و یه روزته و من از بودن با تو خیلی خوشحالم گلم مامانی تو هفته پیش سرمای شدید خورد و کلی حالم بد بود مجبور شدم برم دکنر و دارو ممصرف کنم اما خانم دکتر گفت برا تو ضرری نداره اگه نخورم اون موقع ضرر داره مامان جون منو ببخش به خدا من می خوام با تمام وجودم مواظبت باشم اما.... گلم این چند روز دلم خیلی گرفته دوس ندارم تو وبلاگ عزیزم از دلتنگی ها و ناراحتی ها بنویسم دلم میخواد اینجا بهترین خاطرات رو برات ثبت کنم برا همین خاطرات ناراحت کننده برا مامانیو تو دلم نگه می دارم اینجوری فکر کنم بهتره عزیزم تو رو خدا برا مامانی دعا کن...
19 مهر 1392