من یک مادرم....
سلام دردونه مامان
الهی قربونت برم من که عشق مامانی
امسال تولد حضرت زهرا برام رنگ و بوی دیگه ای داشت خیلی احساس خوبی داشتم از اینکه خدا بهم لطف کرده و من لذت مادر شدن رو چشیدم عجب لذتیه وصف ناپذیره به خدا
خدا جونم خیلی دوست دارم
واما پمل گلم برا مامانی کادو خریده بودی که یه جفت گوشواره خیلی خوشکل بود بابایی هم برام یه عطر خیلی خوشبو از همونی که مامان زری دوس داره خریده بود
ظهر وقتی اومد خونه کادشو بهم داد خیلی خوشحال شدم و کلی تشکر کردم که تو این همه کاری که این روزا داره یادش بوده برا مامانی کادو بخره
ناهار خوردیم و شما هم بغل بابایی پایین نمیومدی شاید تو هم مثل من دلت براش خیلی تنگ شده برا همین دوس داشتی پیشش باشی
خلاصه در همین حین بود که اس ام اس اومد برام گوشی رو که برداشتم دیدم بابایی بهم اس داده تعجب کردم اخه اون که الان پیشمون بود برا چی اس داده سریع بازش کردم و خوندم پیامک از زبان تو بود بعد از تشکر و تبریک ازم خواسته بودی برم تو اتاقت و از تو کشو کفشات یه بسته بر دارم منم با چشمایی پر از اشک رفتم ودیدم یه جعبه خوشکل با یه کارت پستال کنارشه کارتو خوندمم که از زبان شما بود و کلی گریه کردم خیلی حس خوبی داشتم اومدم بیرون و همین طور که بغل بابایی بودی بوسه بارونت کردم بعدشم از بابایی تشکر کردم به خاطر این کار خیلی قشنگ واقعا دستش درد نکنه خیلی حس خوبی بهم داده بود
اون روز سرشار از عشق بودم سرشار از خوشی خدا جونم نصیب همه منتظرا کن این لذت رو
بازم همینجا از بابایی تشکر میکنم که با اینهمه مشغله و شرایط خیلی سختی که این روزا داره برام کادو گرفته بود و منو حسابی خوشحال کرد
و اما چند تا از کارای بامزه مهرسامم تو این چند وقت
الهی قربونت برم که وقتی باهات حرف میزنم با صدای بلند جوابمو میدی و تعداد اواهایی که از خودت در میاری بیشتر از قبله
دیگه به برنامه کودک علاقه نشون میدی و باهاشون میخندی و نمیدونم بعضی وقتا چی میشه که یه دفعه گریه میکنی
دو تا دستاتو با تمام توانت میکنی تو دهنت تازه گریه هم میکنی که چرا نمیشه پاهاتم بره توئ دهنت
از همه مهمتر خودت بدون کمک رو شکم غلت میزنی و این کارو برا اولین بار تو خواب انجام دادی 4 روز بود که رفته بودی تو 4 ماهگی درخواب ناز بودی منم هر چند دقیقه بهت سر میزدم یه دفعه دیدم صدای گریه ات میاد دودیدم تو اتاق دیدم ای جانننننننننننننننننننننننننننننننن بچم غلت خورده رو دلش
کلی بووووووست کردم و حالا داری تمرین میکنی دیگه نمی تونم رو کمر بخوابونمت گریه میکنی و سعی میکنی که غلت بزنی
و اما وزن گیری و رفلکس و گریه های زیادت این روزا بزرگترین دغدغه منه
تو این هفته خیلی گریه میکردی همش بغلم بودی و نمی تونستم بذارمت رو زمین خدا مامان جونو نگه داره کلی بهم کمک میکنه اگه نبود من از خستگی میمردم
خاله مامانی هم بعضی وقتا میاد برا دیدنت اونم بیچاره خیلی کمک میکنه ازشون ممنونم
وزنت خیلی کم بالا میره اخر دو ماهگی 5 کیلو بودی و الان که 3 ماه 13 روزته 5800 هستی و این خیلی نگرانم میکنه و تقریبا هر روز گریه میکنم میدونم دردی رو دوا نمکنه اما دلم میگیره خیلی ناراحتم اصلا نمی دونم باید چکار کنم میخاییم 3 شنبه این هفته ببرمت پیش دکترت اصفهان ببینیم باید چکار کنیم که دیگه بیشتر از این وزنت کم نشه
الهی قربونت برم من دعا کن از خدا بخواه که خودش مشکلمونو حل کنه مثل همیشه پشت و پناهمون باشه که ما بدون لطفش هیچیممممممممممممممم