یک روز ما و پسرمون
مهرسام جونم الهی دورت بگردم مامان جون که عاشقانه دوست داریم خیلی زیاد اصلا حس میکنم بدون تو نفس نمی تونم بکشم
خدا جونم هزاران بار شکرت
خدا جونم خودت دادی خودتم حافظش باش
قبل از اینکه بخوام چیزی برات بنویسم خبر میدم که دختر عموت نیلا 10 اسفند با فاصله 52 روز از شما بدنیا اومد نیلا ساعت 9 صبح بدنیا اومد و خیلی تپل مپله ماشالله حالا یه هم بازی داری که خیلی هم نازه
روز 12 اسفند ماه آماده شدیم که بریم ببینمش اما مگه شما گذاشتی بس که گریه کردی ما هم نرفتنی شدیم و زنگ زدیم گفتیم نمیایم فرداش دوباره آماده ات کردیم بعدش با بابایی یه چرخ با ماشین دادیم تا خوابیدی بعد رفتیم
اینجا تو ماشینه که شما خوابت برده
نیلا خیلی نازه تپل و مپل و خدا رو شکر خیلی آروم اصلا گریه نمیکنه فقط پا میشد شیر می خورد و میخوابید
اینم عکس نیلا خانوم
نیم ساعت از رفتنمون نگذشته بود که بیدار شدی و غوغا به پا کردی حدودا4 ساعت گریه میکردی منم مجبور شدم به بابا حمید و مامان جون زنگ بزنم که بیان دنبالمون خیلی گریه کردی منم ترسیده بودم و باهات گریه میکردم بیچاره مامانم و بابا حمید تو رو آروم میکردن الهی فربونت برم آخه چرا اینجوری هستی من که خیلی نگرانتم دیشب آدرس کلی دکتر رو برات پیدا کردیم شنبه قراره ببرمت دوباره دکتر خدا جونم خودت کمکم کن که هیچی نباشه و نگرانی هام هم بی مورد باشه خلاصه بعد از یه تلاش چند ساعته شما خوابیدی و منم آرامش گرفتم
وقتی خوابیدی به خدا مثله فرشته ها میشی دوس دارم ساعت ها بشینم و نگات کنم شدیدا بهت وابسته شدم نفسم به نفست بستس میمیرم بدون تو عزیز دلممممم
اینجا تازه از خواب بیدار شدی و برا مامان خندیدی الهی قربون اون خنده هات برم من
ان شالله شنبه میریم شیراز پیش دکتر و مطمئن میشیم که گریه هات مورد خاصی نداره برات کلی نذر کردم که ان شالله آروم دار بشی و نذرامو ادا کنم مطمئنم که خدا بازم دستمو میگیره از همه دوستانم هم التماس دعا دارم ازتون می خوام برا مهرسام من دعا کنین و براش یه سوره حمد بخونین تا ان شالله به امید خدا آروم بشه و اینقدر زیاد گریه و بی تابی نکنه الهی آمین
حالا چند تا عکس در 56 روزگی مهرسامم
اینجا بغل بابا حمیدی خیلی شبیه بابا حمید هستی انگار بابا جونو کوچولو کرده باشن
اینجا هم بغل مامان جون هستی مامان جون اندازه دنیا دوست داره با وجود اینکه رفته خونه اما هر روز بهت سر میزنه