کادوهای خاله فرزان و دوستان
سلام گل پسرم
الهی قربونت برم که هر روز بیشتر از دیروز بهت وابسته میشم و بیشتر دوست دارم
خدا رو شکر همه چی خوبه فقط چند تا نگرانی دارم از همه مهم تر گریه هاته نمی دونم چرا اینقدر گریه میکنی دکترا که میگن برا دل درد هستش تا حالا چند تا دارو هم بهت دادن اما بازم گریه میکنی خیلی نگرانم چون برا ساکت کردنت مدام بغل من یا بابایی یا مامان جون و بابا حمید هستی می ترسم به این کار عادت کنی الان بعضی وقتا حس میکنم گریه هات لوی بازی فقط میخوای بغلت کنن ولی باور کن خیلی سخته از شونه درد و دست درد دارم میمیرم مهم تر از من خودتی دوس ندارم بزرگ شدی برا رسدن به خواسته هات گریه کنی و این بشه نقطه ضعف ما البته بابا حمید میگه از 4 ماهگی گریه هات بهتر میشه و از اون موقع دیگه نباید به این کار عادتش بدیم خدا بزرگه تو خودت فرشته من از خدا بخواه خدا خودش کمک کنه و بهت آرامش بده من موقعی که تو تو دلم بودی همیشه از خدا میخواستم صبور باشی و آروم و از خدا خواستم خدا یه توان بهم بده که بتونم تو رو سالم و صالح بزرگ کنم هنوزم هر شب و هر روز همینو از خدا می خوام
و اما موضوع بعدی یعنی نگرانی بعدی مامان نخوابیدنته اکثرن بیداری و خیلی کم می خوابی به نظرم اینم خوب نیست
نگرانی بعدی هم ختنه نکردنته که فکر کنم یکم باعث دردسرت شده چون موقع جیش کردن گریه میکنی البته تو همین ماه می خواییم ختنه ات کنیم اما باید بابایی بتونه مرخصی بگیره که من تنها نباشم منتظر مرخصی بابا جون هستیم
حالا از نگرانی ها بگذریم اسم این پست رو گذاشتم کادوهای خاله فرزان ودوستان
تو این مدت چند تایی کادو به غیر پول داشتی که اونا رو برات تو این پست می ذارم البته عکس چند تا شو ندارم که هر وقت گرفتم اونارو هم اضافه میکنم همین جا
اینا کادوهای خاله فرزان که تو سفرش ار دبی برات آورده
اینم کادو خاله سمیراس وقتی رفته بود اصفهان
اینم عمه سادات عزیز برات بافته
این ستم زن عمو حسین برا پسرم بافته خیلی نازه و خیلی دوسش دارم
این دمپایی نازم عمه جون مامان آرمیتا برات خریده