مهرساممهرسام، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره

عشق من و بابایی

هفته 38 ام عشق مامان

1392/10/16 0:56
نویسنده : دریا
252 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عزیز دلمممممممممممممممممممممم

الهی قربونت برم پسر گلم

می خوام خاطرات این هفته رو برا پسرم تعریف کنم

از اول هفته بگم که با یه شک درد شدید کمر شروع شد اونقدر زیاد بود که کلی بابایی ترسید زنگ زدیم دکتر گفت نگران نباشین اینا طبیعیهههههههههههه و نگران نباشین خلاصه مامانی هم تحمل کرد بعدشم همونطور که گفته بودم 28 صفر مامان جون نذری داشت ما هم یه سهم داشتیم خیلی برا همکه دعا کردم و برا صحیح و سالم به دنیا اومدن گل پسرم اون روز خاله فرزان و سمیرا هم بودن خیلی روز خوبی بود 

خاله فرزان و رضا هم برات یه هدیه خیلی کاربردی و خوشکل خریده بودن که همین جا ازشون حسابی تشکر میکنم یه گهواره خیلی خوشرنگ و ناز برات هدیه گرفتن که ان شالله وقت بشه عکسشو برات میذارم عزیز دلم

5 شنبه شد و شهادت امام رضا اون روز خیلی حالم بد بود از صبح حس بدی داشتم هر چقدرم باهات حرف میزدم تکون نمی خوردی خیلی استرس داشتم دل دردم داشتم با انقباض سریع زنگ زدم به مامان جون با خاله فرزان اومدن با بابایی رفتیم دکتر صدای قلبتو که شنیدم یکم خیالم راحت شد دکترم سریع برام سونو و نوار قلب نوشت اما متاسفانه تعطیلی بود و سونو ها نبودن با کلی استرس رفتم بیمارستان و با هزار دلهره رفتیم زایشگاه اونجا فقط منو راه دادن کلی ترسیده بودم یه مامای خیلی مهربرون اومد و کلی با خوشرویی با هم برخورد کرد این برخوردش باعث شد یکم آروش شم بعدش کمکم کرد تا رو تخت خوابیدم و شروع به ثبت حرکت هات و نوار قلب کرد که برا بار اول نمی دونم چرا نمی ذاشتی نوار قلبت ثبت بشه اما خدارو شکر بار دوم تونست حرکت هات ثبت کنه و خوب بود و من آروم وآروم تر میشدم اما همش نگران بابایی بقیه بودم که بیرون کلی استرس داشتن به ماما گفتم اکه ممکنه بهشون خبر بدین حالم خوبه تا اومد بره دکتر خودم اومد بیمارستان و نوار و دید و گفت خداروشکر خوبه بعدشم منو یه ماینه دردناک کرد که ببینه دهانه رحم باز شده یا نه که جیغم در اومد

بعدش قرار شد شنبه برم برا سونو که ببینیم مایع دور جنین کم نشده باشه که شنبه هم رفتیم و خدا رو شکر همه چی خوب بود و گل پسرم 33400 گرم بود و من خوشحال بودم که همه چی خدا رو شکر خوبه

خلاصه خانم دکتر سونو رو دید و اونم راضی بود و گفت تا 24 دی صبر میکنیم ببینم آقا مهرسام تشریف میارن یا باید یه کاری کنیم حالا منظورشو نفهمیدم اینکه سزراین یا القای درد حالا ببینیم چی پیش میاد

گل پسرم از خدا بخواه که صحیح و سالم به دنیا بیای و دل و چشم ما رو روشن کنی

راستی با مامان جون ساک بیمارستانتم پیچیدیم و الان همه چی آمادس برا ورود مهرسام عزیزممممممممممممم

خدا جونم هزاران بار شکر که تا حالا همیشه بهم لطف داشتی خدا جونم شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت

خدا جونم خیلی دوست دارممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (8)

مامان خانومی
17 دی 92 19:43
سلام عزیزم تازگیا کم پیدا شدی دلمون ترکیسد بیا برو میدونم منتظر مهرسام عزیز هستی برام خیلی دعا کن
مامی رها
17 دی 92 23:35
ای جونم.................پس شمارش معکوس شروع شده انشاالله بسلامتی زایمان کنی راستی یادت نره موقع زایمان واسه سلامتی دخمل منم دعا کنیاااااااااااااا آخه شنیدم دعای زن موقع زایمان اجابت میشه
شیما
18 دی 92 17:09
دریا جون دیگه شمارش معکوس شروع شده الهییییییییییییی که بسلامتی زایمان کنی و زایمان راحتی داشته باشی و پسملی گلت رو صحیح و سالم بغل کنی موقع زایمانت برای همه ی منتظرا دعا کن که طعم شیرین مادر شدن رو بچشن بوووووووووووس
سحر
19 دی 92 1:16
ایشالا زایمان راحتی داشته باشی عزیزم و نی نی خوشگلت رو سالم وسلامت در آغوش بگیری
ناديا
19 دی 92 15:52
اخييييييييييييييييييييي عزيزم انشالله بسلامتي فارغ شي عکس کوشولوتو بزاري ببينيمش راستي دوست جونم با اجازتون لينکت کردم به وب ما هم سري بزن خوشحال ميشم
نغمه
20 دی 92 22:08
ایشالا بسلامتی گلتو بغل میگیری عزیزم ماشاالله وزنشم خوب بوده
مامی رها
25 دی 92 16:06
سلام عزیزم......حالت چطوره؟؟؟ مهرسام خوشگلمون دنیا اومده که چند وقتیه از مامان جونش خبری نیست؟؟
مامی رها
25 دی 92 16:07
مهرسام جون به آغوش گرم و پر محبت مامان و بابا خوش اومدی عزیز دلم انشاالله همیشه سالم باشی و به زندگی مامان و بابا آرامش ببخشی