هفته 36 و شب یلدا
سلام نفسم ان شالله که خوب باشی مهرسام عزیزم
امروز تصمیم گرفتم یه مرور خاطرات کنم از ابتدا تا حالا که می خواییم ماه 9 رو به سلامتی شروع کنیم و اولش باید دوباره از خدا تشکر کنیم و بهش بگیم که چقدر دوسش داریمممممممممم
و اما مهر سام مامان جونم برات بگه که من و بابایی بعد از 3 سال که از زندگی مشترکمون گذشت تصمیم گرفتیم که نی نی دار شیم اما از تصمیم ما تا اومدن این نی نی تو دل مامانی 13 ماه طول کشید و من و بابایی روزای انتظار خیلی سختی رو با هم گذروندیم خیلی سخت بود وافعا قابل توصیف نیست حس هایی که اون موقع داشتم اما بالا خره خدا بهمون لطف کرد و انتظار من و بابایی به پایان رسید و 20 اردیبهشت ماه در کمال ناباوری من ،بی بی چک دوتا خطش پر رنگ پر رنگتر شد و به کابوس من پایان داد و تو مهمون دل مامانی شدی تو ماههای اول خیلی سخت گذشت استرس سونوی اولیه استرس کاری که مامانی تو اون موقع می خواست انجام بده و ویار شدید همه و همه به ما فشار میاورد ولی خدا بازم ما رو تنها نذاشت و خدا رو شکر همه چی به خوبی گذشت سونو ها همه خوب بودن و کار مامانم همونی شد که خدا برامون صلاح دونست و بالاخره هفته 16 من و بابایی متوجه شدیم که نی نی مون پسره و خدا به ما یه پسر ماه داده همین جا بگم من و بابا برامون فرقی نمیکرد جنسیت نی نی چی باشه و فقط به سلامتی فکر میکردیم اما وقتی جنسیت مشخص میشه احساس میکنم حس آدم هم عوض میشه و ملمموس تر میشه احساس خوبی داشتم این که من قبل از بابایی تنها مرد زندگی ام بابا حمید بود اما حالا عاشقانه بابا تو دوست داشتم و خدا سومین مرد زندگی رو هم بهم هدیه داده بود و من الان عاشقشم چه جوری بگم که نمیتونم بدون این عشق نفس بکشم
خلاصه از همون موقع به فکر انتخاب اسم افتادیم کلی گزینه اوده بود تو ذهنمون و هر کسی هم نظری داشت وبالاخره من و بابا با کلی وسواس اسم مهرسام رو برات انتخاب کردیم یعنی پسر خونگرم و مهربان و این اسم ایرانی هم هست و من و بابایی که خیلی دوسش داریم امیدوارم در آینده خودتم از اسمت راضی باشی ولی باور کن خیلی با حساسیت این اسمو انتخاب کردیم
هفته ها رو یکی یکی با دردایی که مخصوص این دوران بود و یا مختص مامان بود رو گذروندیم چه استرس ها که هر لحظه نداشتم وقتی سونو یا آزمایش میرفتم یا به تکون خوردنات دقت میکردم و حتی تو خواب کلی شوق همراه استرس هر روز با من و تو و بابایی همراه بود نمیشه بگی دوران بد نه اصلا اما دوران بسیار خاصیه اونقدر حساس که هر ثانیه ش رو میتونی درک کنی گذرش رو
گل قشنگم این هفته هم خدا رو شکر تموم شد این هفته با شب یلدا همراه بود من و بابایی رفتیم خونه ما و دور هم بودیم خاله سمیرا هم از دانشگاه اومده بود و شب یلدا رو گذروندیم پایان این هفته هم اربعین امام حسین ع هست و دوباره یادآور روز عاشوراست عزیز دلم من هر شب تو رو به امام حسین سپردم و ازش خواستم ازت محافظت کنه ازش خواستم بهم کمک کنه تو تربیت حسینی وار بودن تو با خدا بودنت و در کل انسان نه آدم بودنت عزیز دلم تو هم بخواه تو هم با قلب پاکت از خدا جونم بخواه که بهمون تو این راه کمک کنه
می دونی شمارش معکوس داره شروع میشه از امروز که دیماه شروع میشه حدودا 20 تا 25 روز دیگه تو پاتو میذاری رو زمین خدا
هم خوشحالم هم یه حس غریب دارم نمی دونم برا چیه خوشحالم از اینکه دارم به بوییدن بوسیدن بغل کردنت اون حس غریبم شاید همون حس مادر شدنه حس که دارم بهش هر روز نزدیک تر میشم وایییییییییییییییییی خدایا شکرت خدا جونم ازت ممنونم هزاران بار خدا جونم ممنونم که بهمون لطف کردی خدایا شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت