هفته 35
سلام عشقم
خدا جونم شکرت که مهربونیتو هر لحظه شامل حال من میکنی خیلی دوست دارم خدا جون
از اینکه این هفته رو هم به سلامتی گذروندیم هزاران بار ازت ممنونم
هفته 35 هم با تمام فراز و نشیب هاش تموم شد بازم همون دردای همیشگی اومد سراغ مامانی و کلی استرس و نگرانی اما خدا کمک میکنه و من و تو با همشون مقابله میکنیم پر رفته و خالی مونده
عزیزم تو این هفته امتحان زبانم رو دادم و خدا رو شکر این ترم رو هم با نمره خوب گذروندم حالا باید 30 این ماه برم و برا ترم دیگه مرخصی بگیرم
عزیزم نمی دونی چقدر بی تاب شدم این روزا و شبا اگه بگم الان چند روزه شاید 5-6 ساعت بیشتر نخوابیدم باورت نمیشه اصلا نمی تونم بخوابم همش دارم فکر میکنم به همه چی به هفته های باقی مونده به ان شالله بدنیا اومدنت به اینکه من میتونم مامان خوبی باشم یا نه به اینکه زندگیمون با اومدن تو چقدر تغییر میکنه
باور کن اونقدر هیجان انگیزه که اصلا نمی تونم راحت بگیرم بخوابم
وقتی من بیدارم تو هم بیداری همدم مامان شدی عزیز دلم وقتی تکون میخوری و با اون پاهای کوچولو و نازت بهم لگد میزنی که بعضی وقتا احساس نفس تنگی میکنم حس خوبی دارم حس آرامش یه حس متفاوت و عجیب
تو این شبا بارها از خدا برا دوستام که منتظر نی نی هستن از صمیم قلبم دعا کردم برای سعیده عزیزم برا بهار، زهرا،شیما جون و نیر دوست خوبم و همه کسانی که می دونم چقدر منتظرن
و همین طور دعا میکنم برا همه کسانی که نی نی تو دلشون هس و منتظرن ان شالله صحیح و سالم تو بغل بگیرن برای نی نی های خاله آرشیدا ،سعیده جون، فاطمه عزیز ،افسانه، فرزانه مامان علی اکبر مامان النا کوچولو ،مامان نازنین زهرای عزیز زینب مهربون ،مهناز عزیزم و برای خیلی های دیگه
پسر عزیزم خیلی حرف دارم که برات بزنم شاید خودت از خیلی هاش خبر داری از بس تو دلم مرورشن کردم اما ...
فقط از خدا میخواهم که صحیح و سالم بیای پیش من و بابایی
قرار بود تو این پست از اتاقت عکس بذارم برا همین منم بقیه وسیله هاتو بیخیال شدم که تک تک بذارم البته عکساشو گرفتم وبرات نگه میدارم اما به خاطر تنبلی فراون اینجا دیگه نمی ذارم بووووووووووووس پسر عزیزم