مهرساممهرسام، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره

عشق من و بابایی

هفته31 من و گل پسرم

سلام تمام وجودم خوبی عزیز دل مامان؟؟؟؟؟؟؟؟؟ به سلامتی هفته 31 رو هم گذروندیم هر چند مامان خیلی داره روزای سختی رو میگذرونه و این دردا خیلی اذیتش میکنه اما هزار بارم گفتم اینا رو تحمل میکنم فقط تو خوب باش همینو از خدا می خوام   عزیز دلم خیلی دلم می خواد اتاقت رو بچینم اما مادر (مامان بابایی)رفته خونه عمه نیستش و هر هفته میگه هفته دیگه میام اما نمیاد منم میگم بذار نزدیک اومدنش باشه که وسیله هات کمتر گرد و خاک بگیره الهی قربونت برم من تازشم بلا خره پرده هامونم نصب کردن و اتاق تو عزیز دلم هم خوشکل شد خیلی ناراحت بودم اگه می خواست اونجوری باشه   دیشبم رفتیم با مامان جون دوباره کلی خرید کردیم اصلا یه چ...
27 آبان 1392

هفته 30 ...........................

السلام علیک یا ابا عبدالله سلام عزیز دلم هفته 30 رو هم  به سلامتی با خواست خدا گذروندیم اما این هفته یکم سخت گذشت برا این که مامانی حسابی دل دردش جدی شده  و داره دارو می خوره متاسفانه عفونت ادرای هم متوسط بود و برا اونم دارو می خورم و کلی درد دارم حالا اینو بگم که تازگیا کمر درد و پهلو درد شدیدم اضافه شده دیشب به خاطر پهلو درد تا صبح نخوابیدم و کلی گریه کردم اصلا قابل تحمل نبود تا حدی که می خواستیم بریم بیمارستان اما بازم گفتم نرم بیمارستان بهتره عزیزم ان شالله شنبه دوباره باید برم پیش دکتر خودم دعا کن چیزی نباشه همش میترسم سنگ کلیه داشته باشم آخه قبلنا دوبار سابقه شو داشتم حالا برا همین نگرانم ...
22 آبان 1392

هفته 29 من و عزیز دلممممممممممممممممم

سلام زندگی من خوبی عزیز دلم ان شالله که حالت کامل خوب باشه عزیز دلم به سلامتی یه هفته دیگه رو هم گذروندیم هرچند این هفته یکم مامانی استرس داشت اما به سلامتی گذشت گلم یکم حالم خوب نیست دوباره صبح ها که بیدار میشم حالت تهوع بدی دارم یکی دو بارم حالم بد میشه و مجبور شدم دوباره آزمایش بدم خوشبختانه همه چی نرماله حالا برا چی حالت تهوع دارم نمی دونم حالا حالت تهوع رو میشه تحمل کرد اما یکم دل درد داشتم که امروز قراره برم دکتر ان شالله که اینم طبیعی باشه پسر خوشکلم راستی عزیز دلم تو این هفته که هستی ماه محرم کد لوگوهای سه گوشه هم شروع میشه عزیز دلم از خدا و امام حسین بخواه به سلامت به دنیا بیای تا ان شالله از سال آینده...
14 آبان 1392

ماجرا های هفته 28 و شروع یه هفته دیگه

سلام زندگی من الهی قربونت برم امروز هفته 29 شروع میشه و از خدا ممنونم به خاطر همه لطف هایی  که در حق من  داره عزیزم دیگه به راحتی حرکت کردنت رو حس میکنم دیروزم رفته مرکز بهداشت و صدای قلبتو شنیدم وقتی صدای قلبتو میشنوم خیالم حسابی راحت میشه و کلی ذوق مرگ میشمممممم اگه یه روز یکم کمتر حرکت کنی میمیرم و زنده میشم تازه بعضی وقتا سک سکه هم میکنی الهی مامان قربونت بره اونم متوجه میشم یه جوریه مثل نبض زدنه عزیزم تو این هفته با مامان جون وبابایی و بابا حمید رفتیم اصفهان و برات کلی خرید کردیم خدا روشکر همه چی خوب بود گلم سعی کردم هر چی لازم داری رو برات بخرم اما زیاده روی هم نکردم میدونم بعضی چیزا اصلا لازم ن...
6 آبان 1392

هفته 27

سلام عشق و زندگی من، سلام امیدم ... خوبی عزیز دلم؟ عزیزم خدا رو هزار مرتبه شکر یه هفته دیگرو هم به سلامتی گذروندیم و یه هفته جدید رو پیش رو داریم ان شالله خدا کمکمون میکنه و هفته های باقی مونده رو هم به سلامتی میگذرونیم امروز با بابایی رفتیم آزمایشگاه برای آزمایشای نوبت دوم اما خانومه گفت چون یکم دیر اومدین و این آزمایش سه نوبت باید تکرار شه الان اذیت میشی چون باید ناشتا باشی بهمون گفت 5 شنبه ساعت 7 اونجا باشیم که ان شالله تا 10 تموم شه امیدوارم همه چی خوب باشه   گلم دیشب خونه مامان جون بودیم خاله سمیرا هم اومده بود از دانشگاه و کلی از رشتش حرف زد نمی دونم چی گفت که وقتی اومدیم خونه بابایت گیر داده میگه امسال من با...
23 مهر 1392

هفته 26

سلام عشق و زندگیم خوبی مامان جون خدا جونم شکرت که به من تو زندگی امید دادی گل خوشکلم الان 26 هفته و یه روزته و من از بودن با تو خیلی خوشحالم گلم مامانی تو هفته پیش سرمای شدید خورد و کلی حالم بد بود مجبور شدم برم دکنر و دارو ممصرف کنم اما خانم دکتر گفت برا تو ضرری نداره اگه نخورم اون موقع ضرر داره مامان جون منو ببخش به خدا من می خوام با تمام وجودم مواظبت باشم اما.... گلم این چند روز دلم خیلی گرفته دوس ندارم تو وبلاگ عزیزم از دلتنگی ها و ناراحتی ها بنویسم دلم میخواد اینجا بهترین خاطرات رو برات ثبت کنم برا همین خاطرات ناراحت کننده برا مامانیو تو دلم نگه می دارم اینجوری فکر کنم بهتره عزیزم تو رو خدا برا مامانی دعا کن...
19 مهر 1392

دیدار دوباره

سلام عشق و زندگییییییییییییییییییییییییییییی الهی قربونت برم امروز نوبت سونو داشتم و من و بابایی با خاله سمیرا و مامان جون رفتیم برا سونو الهی قربون پسر گلم برم که انقدر خوشکله وایییییییییییییییی دلم ضعف میرفت وقتی دکتر برام جز جز توضیح میداد این پاهاشه این دستا و..... واییییییییی خیلی خوب بود صدای قلبت خود آرامشه خود عشقه به خدا خدا جونم هزاران بار شکرت که گل پسرم صحیح و سالم بود نوبت بعدی هم برا آخرای آبان داده ان شالله همه چی خوبه عزیزم میدونی کلم خیلی حس خوبیه مادر شدن اونقدر حسم فرق کرده الان بیشتر مامان جونو دوس دارم میدونم وقتی منو باردار بوده چه حسایی داشته و چقدر برا من زحمت کشیده الهی همیشه زنده باشه و صحیح و س...
16 شهريور 1392

خبرو دادمممممممممممممممم

سلام عزیز دلم دیشب بالاخره به بابا جون گفتم که تو وبلاگ داری و هر وقت دوس داره میتونه برا تو از خاطراتش بنویسه اونم خوشحال شد و رمز ورود رو هم ازم گرفت حالا ببینیم بابایی برا تو چیا مینویسه اصلا یادش میمونه یا فراموش میکنه آخه میدونی که این روزا همش سرگرم کاره کمتر وقت استراحت داره حالا ببینیم چی پیش میاد ...
15 شهريور 1392

خبر دار کردن بابایی

سلام ثمره عشقم قربونت برم که الان 21 هفته و 3 روزه که مهمون دل مامانتی خدا جونم بازم شکرت عزیزم امشب یه تصمیمی گرفتم نمی دونم خوبه یا نه اما فکر کنم شاید بابایی هم حق داشته باشه بیاد تو وبلاگ تو و برات از خاطراتش بگه ار حرفایی که میخواد بهت بزنه و دردودل هایی مردونه با پسرش امشب تصمیم گرفتم وبلاگتو به بابایی نشون بدم فکر نکنم بدش بیاد حالا ببینیم عکس العملش چیه
14 شهريور 1392

چند روز سخت

سلام عزیز دل مامان خوبی؟ نمی دونم این ماه تو دلم هستی یا بازم داری ناز میکنی و این ماهم نمیای این ماه برام با ماه های قبل خیلی فرق داره می دونی چه جوری شده دیگه تقویممو گذاشتم کنار و اصلا به روزای باقی مانده از ماه فکر نمیکنم و اینجوری برا خودم استرس درست کنم میدونم هر وقت خدا بخواد میای پیشم مامان جون چند وقته نیومدم اینجا و برات چیزی ننوشتم میدونی هفته پر ماجرایی داشتیم عزیزم   وسطای هفته  مامانی شدیدا مریض شد و یه سرمای خیلی خفن به همراه گردن درد شدید گرفتم که دکتر گفت به خاطر کار زیاد و فشار ه قراره یکم کارمو کم کنم البته اگه بشه میدونی که نمیتونم و اما آخر هفته هم با خبر شدم که بابای محبوبه که یکی از صمیمی ترین دوستا...
14 شهريور 1392