بدون عنوان
پر
وردگارا...
می دانی در لحظه هایی که چشم به افق می دوزم سینه ام مالامال از اندوه و تنهایی است... از تو می خواهم در این لحظات چشمانم را غرق در نور و رحمت و رأفت خود کنی... به گونه ای که هیچگاه تسلیم احساس یأس و درماندگی نشوم...
وردگارا...
می دانی در لحظه هایی که چشم به افق می دوزم سینه ام مالامال از اندوه و تنهایی است... از تو می خواهم در این لحظات چشمانم را غرق در نور و رحمت و رأفت خود کنی... به گونه ای که هیچگاه تسلیم احساس یأس و درماندگی نشوم...
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی