مهرساممهرسام، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره

عشق من و بابایی

16 هفته و 3 روز

سلام عشقم خوبی کوچولوی من الان 16 هفته اس که خداوند بزرگ تو رو به ما هدیه داده باور کن تمام این روزها بهترین لحظات زندگیم بوده بار ها و بارها خدا رو شکر کردم و ازش خواستم که تو صحیح و سالم و صالح باشی مخصوصا تو این ماه عزیز رمضان امسال با همه سال ها برام فرق میکرد حالا من یه نفر دیگه رو هم تو وجود خودم داشتم که دو تایی باهم داشتیم از این ماه پر برکت لذت می بردیم شب های قدر امسالم گذشت تو این شب ها برا همه دعا کردم از خدا خواستم بهترین ها رو برا بنده هاش رقم بزنه چون ما بنده ها عاجزیم و کسی رو جز خودش نداریم اگه اونم ما رو رها کنه اونوقت چی؟؟؟؟  
10 مرداد 1392

بازهم خدا جونم ممنوم

سلام عزیز دل مامان خوبیییییییییییییییییییییییییی الهی قربرونت برم من ببخشید دیر به دیر میام برات بنویسم مامانی این چند وقت حالش خوب نیست برا همین نمیتونم زیاد بیام نت گل خوشکلم دیروز با بابا و مامان جون رفتیم سونو گرافی nt خدا رو شکر همه چی خوب خوب بود شما هم در حال بازیگوشی بودی عزیزممممممممممممممممممم اونقدر ناز بودی آقای دکتر کلی برامون توضیح داد در موردت تازه گفت هنوز نمی تونیم جنسیتت رو تشخیص بدیم یه ماهه دیگه معلوم میشه دخمل خوشکلمی یا پسر عزیزم مامان جون برا من و بابایی هیچ فرقی نمیکنه ما سلامتی تو از همه چی برامون مهم تره خلاصه دیشب من راحتر از هر شب تونستم بخوابم حالا قراره تو هفته آینده هم برم آزمایش غربالگری ان شالله اونم خو...
28 تير 1392

بدون عنوان

سلام امید زندگی من خیلی دلم برا نوشتن تو وبلاگت تنگ شده بود اما نمی تونستم بیام اینجا و از هفته هفته بودن با تو لذت ببرم و برات بنویسم اما حالا با خیال راحت میام اینجا میدونی مامان جون خاله طهورا خدا رو شکر حالش خوب شده و از این بابت خوشحالم اما از شیطونی های شما تو این ماه بگم که مامانی چقدر حالش بد بود اما راضیما نگی غر زدم اصلا من تنها میخوام بدونی که مامان خیلی دوست داره و حاضره به خاطر تو همه چی رو تحمل کنه تو هم از خدا بخواه که  صحیح و سالم بیای تو زندگی من و بابایی یادت باشه که با تمام وجودم دوست دارم راستی مامان جون خاله هم هر روز کلی لباسای خوشکل برات میخرن نمی دونی چقدر ذوق میکنن با اومدنت برا همه شادی آوردی مخصوصا...
3 تير 1392

خدا جونم خودت کمک کن

سلام اصلا نمی دونم باید چی بنویسم و از کجا بنویسم امروز عصر مثله همیشه با امید اینکه تو الان هیتی و من میام و باهات کلی حرف می زنم اومدم کلوب اما چیزیو دیدم که باورم نمی شد سعیده تصادف کرده رفته تو کمااااااااااااااااا آخه مگه میشه من و تو شب قبلش چقدر با هم حرف زدیم چقدر با هم دردل کردیم سعیده تو رو خدا ما رو تنها نذار برگرد پیشمون من با تمام وجودم برات دعا میکنم طهورا جونم مقاوم باش مثله همیشه خودت میگفتی من مقاومتم زیاده تو رو خدا حالا هم مقاومت کن زودی بیا باور کن همه ما نگرانتیم اصلا من از اون موقع که فهمیدم فقط تو شوکم الهی قربونت برم تو باید بیای بیای و مامان بشی مامان طهورا و محمد مهدی تو بیاید خوب بشی بیای پیش همس...
4 خرداد 1392

روز پدر...

سلام عزیز دل مامان عشق و زندگی من بازم اومدنت رو به زندگی ام مدیون لطف خدا هستم و ازش میخوام خودش از تو محافظت کنه مامان جون یه هفته مونده به اینکه برم برا سونو که بیبینیم همه چی خوبه یا نه الهی قربونت برم تو رو خدا از خدا بخواه که ان شالله صحیح و سالم باشی من و بابایی هم کلی استرس داریم میدونی عزیز دلم خیلی خوشحالم که تولد حضرت علی خدا بهمون لطف کرد و تو بودی که من و تو با هم برا بابا شدن بابایی جشن بگیریم می دونم این جشن زیباترین  و موندگارترین جشن تو  زندگی بابایی هستش از خدا می خوام به حق حضرت علی(ع) همه کسانی که منتظر پدر شدن هستن به ارزوشون برسن
1 خرداد 1392

پایان انتظار

سلام عزیز دل مامان بالاخره دعاهام مستجاب شد و خدا جونم به من لطف کرد و تو عزیز دلم اومدی پیشمون خدا جونم ازت هزاران بار ممنونم که بهم لطف کردی خدا جونم ازت میخوام به حق همون لحظه ای که دیدم نتیجه مثبته و خوشحال شدم به همه ی دوستای خوبم هم که منتظرن لطف کنی و اونا رو هم از چشم انتظاری در بیاری وای عزیزم نمی دونی من و بابا جونت چقدر خوشحال شدیم اونقدر گریه کردم باباتم منو بغل کرده بودو اونم اشک تو چشاش حلقه زده بود وقتی میخواستم بی بی چک بذارم خیلی امیدوار نبودم گفتم شاید مثله همیشی با بی تفاوتی گذاشتم یه دفعه قلبم به تلاطم افتاد از شدت هیجان فقط جیغ میزدم بابیی سراسیمه اومد با تعجب نگام میکرد بهش گفتم مثبتهههههههههههههههههه گفت چی گفت...
24 ارديبهشت 1392

خدایا شکرت....

سلاااااااااااااااااام عزیز دل مامان خوبی نفسم؟ عزیزم نمی دونم دارم خواب میبینم یا واقعیته عزیز دل مامان بی بی چک زدم ++++++++++++شدهههههههههههههههههه حالا تا شنبه میمیرمو زنده میشم هزار بار تا برم آزمایشگاه خداجونم هزار مرتبه شکرتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت خدا جونم ممنونم به خاطر لطفتت به خاطر محبتت و به خاطر رحمتت فقط همین طور دارم  اشک می ریزم خدا جونم امیدم نا امید نشهههههههههههههههههههههه خدا جونم دوست دارممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم
20 ارديبهشت 1392