مهرساممهرسام، تا این لحظه: 10 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره

عشق من و بابایی

بدون عنوان

1391/12/19 15:26
نویسنده : دریا
252 بازدید
اشتراک گذاری

پشت پنجره نشسته بودمو بیرون نگاه می کردم.اصلا حس خوبی نداشتم،دلتنگ بودم،سینه ام به قدری تنگ شده بود که دلم داشت میترکید، بغض داشتم،بی تاب بودم بی تاب بی تاب...

این سومین ماهی بود که دارو خورده بودم اما نشد بازم نشد...داشتم خفه می شدم هوام مثله من دلگیر بود از ترس بابایی ات که نکنه ناراحت بشه جرات گریه هم نداشتم..با خودم گفتم من به خاطر توهر کاری میکنم تا آخرش سرسختانه مقاومت میکنم..می دونم خدام کمکم میکنه...

درسته دلم گرفته اما نا امید نیستم عزیزم ...از پشت پنجره رفتم تو بالکن چند تا نفس عمیق کشیدم و بسم الله گفتم برا یه تلاش دیگه...

عشق من و بابایی نذار این انتظار طولانی شه تو هم از خدا بخواه که زود بیای تو دل من




 


پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)